کد مطلب:246015
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:310
زکریا فرزند آدم می گوید
در محضر حضرت رضا بودم، فرزندش جواد كه چهار ساله بود در كنارش نشسته بود. ناگهان دیدیم كه جواد، دست بر زمین كوبید، سر به آسمان بلند كرد و مدتها غرق در تفكر ماند.
چون سكوت و تفكر جواد طولانی شد، حضرت رضا علیه السلام به او فرمود: «جان من فدایت. به چه فكر می كنی؟»
جواد، همچنان غرق در تفكر پاسخ داد: «به آنچه با مادرم، فاطمه - سلام الله علیها - كردند.»
و محكم و مطمئن و قاطع گفت:
اما والله لاخرجنهما، ثم لاحرقنهما ثم لأذرینهما ثم لانسفنهما فی الیم نسفا. حضرت رضا علیه السلام او را در آغوش گرفت، میان دو دیدگانش را بوسید و فرمود: «پدر و مادرم به فدایت! به حق كه شایسته امامتی.» [1] .
[ صفحه 21]
[1] منتهي الامال - جلد دوم - صفحه ي 435 و 436 و بحارالانوار - جلد 50 - صفحه ي 59.